همه چیز و هیچ چیز
*If you were coming in the fall,
I’d brush the summer by
With half a smile, and half a spurn
If I could see you in year,
I’d wind the months in balls –
And put them each in separate drawers,
For fear the numbers fuse.
If certain, when this life was out-
That yours and mine should be
I’d toss it yonder, like a rind,
And take eternity.
اگر قرار بود در پاییز بیایی
تابستان را کنار می زدم
با نیم لبخندی و تکان دستی
اگر می توانستم سال دیگر ببینمت ،
ماه ها را می فشردم و گلوله می کردم
و هر یک را در گنجه ای می نهادم
مبادا شمارشان را از دست بدهم
اگر یقین داشتم که هر گاه جان سپارم
تو به من خواهی پیوست ،
جانم را چون پوستی اضافی می کندم
و بی درنگ ابدیت را می گزیدم .